جدول جو
جدول جو

معنی توفیق یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

توفیق یافتن
(اَفْ کَ دَ)
کامیابی یافتن. موفق شدن. کامروا و برآورده خواهش شدن. توانایی یافتن از خدا در برآوردن خواهش:
اگر بشناختی خود را به تحقیق
هم از عرفان حق یابی تو توفیق.
ناصرخسرو.
و در این وقت بی سابقۀ حقی به حسن عهد توفیق یافت. (کلیله و دمنه). و نیز اگر ملوک گذشته که نام ایشان در مقدمۀ این فصل یاد کرده شده است از این نوع توفیقی یافتند و سخنان حکما را عزیز داشتند.... (کلیله و دمنه).
می کنم جهدی کزین خضرای خذلان بگذرم
حبّذا روزی کزین توفیق یابم حبّذا.
خاقانی.
خلاصی ده که روی از خود بتابم
به خدمت کردنت توفیق یابم.
نظامی.
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت
باز اتفاق وصل تو گوئیست تا که برد.
سعدی.
رجوع به توفیق و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
توفیق یافتن
موفق شدن، کامیابی یافتن
تصویری از توفیق یافتن
تصویر توفیق یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوَشْ / خُشْ)
برتری یافتن. غلبه یافتن. فایق شدن. رجوع به تفوق و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توضیح یافتن
تصویر توضیح یافتن
زند یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید یافتن
تصویر تولید یافتن
زاییده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفی یافتن
تصویر تشفی یافتن
شفا یافتن، آسودگی یافتن دلخوشی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفوق یافتن
تصویر تفوق یافتن
برتری جستن برتری یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
شفایافتن، بهبود یافتن، مداوا شدن، معالجه شدن، تسلی یافتن، دل آسوده شدن، دل خوشی یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استیلایافتن، غلبه کردن، مسلط شدن، تسلط یافتن، برتری یافتن، پیشی گرفتن، اولویت یافتن، رجحان یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد